نقد پربیننده ترین سریال سیما،سریال هوش سیاه
يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۶ ب.ظ
گروه فرهنگی- علیمحمد رهنما: از مدتها قبل و به خصوص در یکی دو سال اخیر، با کاهش شدید مخاطبان آثار نمایشی صداوسیما، همواره نکتهی مورد اشارهی بسیاری از منتقدینِ اوضاع و احوال ناخوش رسانهی ملی، تکراری و کلیشهای بودن اکثر قریب به اتفاق این اثار نمایشی از حیث داستان و ماجرا، و همچنین افت شدید تکنیکی و فنی خروجیهای نمایشی و غیرنمایشی تلویزیون در یکی دو سال اخیر بوده و هست.
این نکته بارها در سالهای اخیر به اثبات رسیده است که اگر در همین سازمان صداوسیما که همه اذعان دارند بسیاری از مخاطبان از آن روی برگرداندهاند و دیگر خروجیهای آن را نگاه نمیکنند اثر درخوری پخش شود با اقبال بالا مواجه خواهد شد و مدتی کوتاه به صداوسیما رونقی دوباره خواهد داد. استقبال گسترده از سریالهایی مثل «پایتخت»(سیروس مقدم)، «وضعیت سفید»(حمید نعمتاله)، «مختارنامه»(داود میرباقری)، «ارمغان تاریکی» و «پروانه»(جلیل سامان) در سالهای اخیر نشاندهندهی همین نکته است که کسی بالکل از رسانهی ملی قهر نکرده است، اما این نکته را باید متوجه باشیم که در این سالها و این روزها، مخاطبان سراسر دنیا، و از جمله مردم ایران، میتوانند از بین صدها اثر نمایشی تولید شده در سراسر دنیا دست به «انتخاب» بزنند و «جذابترین» اثر را ببینند.
بالاخره مدیران رسانهی ملی باید این نکتهی اساسی را متوجه شوند که در بین مردم ایران هیچکس چک سفید امضا به مسئولان صداوسیما نداده است که هرچه آنها به روی آنتن بفرستند ببیند. در سالهای اخیر تهیه کردن و دیدن جدیدترین و «جذابترین» سریالهای روز دنیا به راحتی برای هر کسی ممکن است و حالا دیگر حتی کمتر جوانی از نسلهای سه و چهار را میتوان یافت که همواره «هاردی پر از فیلم و سریالهای روز دنیا» به همراه خود نداشته باشد.
پس باید این نکته را قبول کرد که رقابت برای «جذب مخاطب بیشتر» در بین تولیدکنندگان آثار نمایشی حالا دیگر یک رقابت جهانیست و صداوسیمای جمهوری اسلامی نیز باید لاجرم به این رقابت تن دهد تا همین مقدار مخاطب را هم بتواند نگه دارد. حالا هر شهروند ایرانی برای اوغات فراغت و بیکاری خود میتواند از بین دهها گزنیه موجود در حوزه فیلم و سریال- چه ایرانی و چه غیرایرانی- یکی را به اختیار انتخاب کند و رسانهی ملی هم «یکی» از همین گزینههاست. البته همین مخاطب نشان داده است که اگر اثر متوسط به بالایی در رسانهی ملی ساخته شود که کمی از کلیشههای مرسوم فاصله گرفته باشد و در آن اصول بدیهی ساخت اثار نمایشی رعایت شده باشد، با توجه به اعتقادات فرهنگی و اعتقادیاش آن را به دیدن آثار خارجی ترجیح خواهد داد.
اما همهی اینها را گفتیم تا به اینجا برسیم که «هوش سیاه» یکی از همین سریالهاییست که توانسته با فاصله گرفتن از چارچوبهای جاافتادهی سریالسازی در صداوسیما در جذب مخاطب توفیق فراوانی بیابد و بعد از مدتها در ساعتی از شب رسانهی ملی را پربیننده کند.
«هوش سیاه2» شاید در نگاه اول داستانی مشابه یکی دو سریال معروف غیرایرانی داشته باشد، اما برگ برندهی «هوش سیاه» علاوه بر همین داستان- هرچند تکراریاش- که با نسبت خوبی «ایرانیزه» شده و قابل باور درآمده و قطعا در تاریخ سریالسازی صداوسیما بیسابقه است، «تکنیک» بالای ساخت آن است که باعث تمایزش با باقی خروجیهای این سالهای تلویزیون است.
داشتن «داستان» جذاب و رعایت حداقلهای اصول «تکنیکی» و «فنی» سریالسازی بدیهیترین نکاتی هستند که باید برای داشتن حداقل «جذابیت» رعایت شود و متاسفانه همینها هم در اثار نمایشی سالهای اخیر دیده نمیشود. سریالهای سالهای اخیر تلویزیون همهشان شامل یک یا دو لوکیشن ثابتاند که کاراکترهای داستان بیانکه اساسا «داستان» خاصی روایت شود و «بحران» و «گرهی» شکل بگیرد مشغول حرف زدن با هماند. بیهیچ «جذابیتی» و طبعا بیهیچ «مخاطبی».
اما گروه سازندهی دو مجموعهی «هوش سیاه 1 و2» نشان دادهاند که برای کیفیت هرچه بیشتر کارشان وقت و انرژی میگذارند و کارشان را هم تا حدود بالایی بلدند. به خصوص «مسعود آبپرور» که با این دو سریال نشان داد کارگردان قابل اعتمادی برای ساخت این جنس آثار تلویزیونیست و اگر فیلمنامهی جذابی در اختیار داشته باشد میتواند اثری بسازد که حداقل از لحاظ تکنیک و اصول کارگردانی اشتباهات کمی داشته باشد و از سطح آثار تلویزیون ایران بالاتر باشد.
با این همه اما کاش بیشتر برای «ملموستر» و «واقعیتر» کردن فضای فیلمشان وقت صرف میکردند تا هم در جذب مخاطب توفیق بیشتری مییافتند و هم «ماندگاری» اثرشان را هم تضمین میکردند. گفتیم که «هوش سیاه2» یک داستان تقریبا تکراری در بین سریالهای خارجیست که خوب هم «ایرانیزه» شده، اما مشکل این است که بازهم «فضا» و «داستان» و برخی از «شخصیت»های اثر کاملا ایرانی نیستند. به یاد بیاورید فضای زندان را و بهخصوص طراحی لباسها و ... را. خب چه اصراری هست بر این میزان غیرواقعی و مصنوعی بودن فضا؟ یا حتی طراحی «بدمن» قصه که مو به مو کپی شده از یک «بدمن» تیپیکال سریالهای آمریکاییست بیهیچ تغییری.
اینها البته چیزی از ارزشهای «هوش سیاه» کم نمیکند. به این نکته اشاره شد که این سریال تنها خروجی جذاب و قابل پیگیری این روزهای صداوسیماست و سازندگان نشان دادهاند که کارشان را بلدند. اما طبعا میشد با وجود همهی این محسنات که باعث «جذابیت» بالای اثر هم شده، «هوش سیاه» را تبدیل به یک اثر «ماندگار» هم کرد با کمی دقت و توجه بیشتر برای طراحی «فضا» و «شخصیت«های ایرانیتر.
اثاری مثل «وضعیت سفید»، «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و حتی آثار تاریخی مثل «مختارنامه» و ..... اثار ماندگاریاند به این علت که همگی ریشه در «داستانها»، «شخصیتها» و «فضاها» و «باورها»ی بومیانسان ایرانی دارند و نمایشگر ماجراهای آشنای مردم ایرانیاند و ردی از اعتقادات مذهبی و ملی و فرهنگی ایرانیان در آنها هست.
«هوش سیاه» هم طبعا میتوانست به این درجه برسد اگر کمی بیشتر برای «ایرانی» بودن آن زحمت کشیده میشد. اما با اینهمه «هوش سیاه» کیفیت ساخت اثار پلیسی در رسانهی ملی را چند درجه ارتقا داد و این دستاورد کمی نیست و بابت ان باید از گروه سازندهی سریال تقدیرکرد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.